حکایت دولت و فرزانگی، روایت داستانی کوتاه اما واقعی و سودمند از ملاقات یک جوان هوشمند با پیرمردی دولت مند است. جوان، خواستار آن بود که اوضاع مالی اش بهبود یابد چرا که در یک شرکت کوچک تبلیغاتی به عنوان دستیار کار می کرد و حقوق او متناسب با مخارج روزمره زندگی نبود.از این رو، توسط عموی خود به پیرمردی دانا و ثروتمند(میلیونر یک شبه) معرفی شد و پیرمرد قدم به قدم اسرار کامیابی و رموز خود در این راه را به او آموخت و تغییر و تحول های فراوان و مثبتی را در او ایجاد کرد.
این کتاب کوچک، داستانی جالب و به یادماندنی را به ما ارزانی میدارد که پرده، از راز یکی از با اهمیتترین و با ارزشترین حقایق زندگی برمیدارد: این حقیقت که به دست آوردن موقعیت مالی و یک زندگی پر حاصل، هدفهایی هستند که ما میتوانیم در صورت درک و اجرای اصول و قوانین موفقیت به آنها دست یابیم.